واحذشماره 1(توبه)
 
کلاس پنجمی ها
کلاس پنجم (د)دبستان شهید باهنر بوشهر وبلاگی برای همه ی گلهای خوشبوی کلاسم
 
 
5 / 10برچسب:, :: 7:4 ::  نويسنده : آموزگار مریم عباسی

واحد شماره 10 طرح كرامت

تـــــــوبــــه

فعاليت شماره يك : قــصــــــه

عنوان قصه : لطف الهي و هدايت جوان

ذوالنّون مصري [ثوبان بن ابراهيم، عارف و زاهد معروف قرن سوّم هجري در گذشته ي سال 246 ه.ق ] مي گويد: روزي در کنار رود نيل سير و سياحت مي کردم و گذر مي نمودم و از نسيم دل انگيزي که مي وزيد سرخوش بودم ناگاه حرکت شتابان کژدمي مرا جلب کرد، آن را تحت نظر گرفتم ببينم کجا مي رود، ديدم به لب رود نيل آمد، ناگهان ديدم قورباغه اي از ميان آب آمد و خود را به کژدم نزديک کرد، کژدم بر پشت او نشست، قورباغه کژدم را با خود برد، من با خود گفتم قطعا رازي در اين حادثه وجود دارد، ماجرا را دنبال کردم، با شتاب به وسيله ي قايق از اين سوي رودخانه به سوي ديگر حرکت کردم ديدم، آن قورباغه در آب شنا کرد و کژدم را به آن سوي رود آورد و کژدم را بر زمين نهاد و به درون آب بازگشت، کژدم با شتاب به حرکت خود ادامه داد، تا اينکه به زير درختي که در آنجا بود رفت، من نيز به آنجا رفتم، ناگاه ديدم نوجواني در زير آن درخت خوابيده و مار سياهي قصد او کرد و به او نزديک مي شود تا گزندي بر او وارد سازد، در همين لحظه آن کژدم فرا رسيد و بر سر مار رفت و نيشي بر سر مار زد، آن مار همان دم لرزيد و مرد. کژدم از همان راهي که آمده بود بازگشت وقتي که به لب آب رسيد همان قورباغه در انتظار آن بود، آن را بر پشت خود سوار کرد و به آن سوي رودخانه رسانيد.

من حيران و شگفت زده شدم و با خود گفتم : لابد اين نوجوان خفته از اولياي خدا است که خداوند با فرستادن کژدم، او را از گزند مار نجات داده است، نزديک آن رفتم تا پاي او را ببوسم، ولي نگاه کردم ديدم نوجوان مستي است که بر اثر شرابخواري ، مست و مخمور در آنجا افتاده، بر تعجّب و حيرت من افزود، در اين انديشه فرو رفتم که چگونه اين مست گنهکار مورد لطف خدا قرار مي گيرد؟ ولي در فکر خود به اين نتيجه رسيدم که گناه بنده هر چه افزون باشد، رحمت و لطف خداوند افزونتر خواهد بود.

صبر کردم تا آن جوان مست از خواب بيدار شد و مرا در بالين خود ديد و شناخت، تعجب کرد و به دست و پايم افتاد و گفت:« اي امام و اي مقتداي ما چه شده که به بالين يک گنهکار آمده اي و آن همه تجليل و احترام به اين ناچيز نموده اي ؟!»

گفتم: از اين حرفها بگذر و عذرخواهي نکن، به اين مار سياه بزرگ که لاشه اش در اينجا افتاده نگاه کن.

تا چشم آن نوجوان به آن مار افتاد، هراسان شد و دست بر سر خود مي زد و گفت: قصّه چيست؟

ذوالنّون ماجرا را از آغاز تا انجام براي او تعريف کرد، نوجوان از خواب غفلت بيدار شد و نور هدايت در قلبش جهيد و دست به آسمان بلند کرد و گفت:« خدايا! لطف بيکران تو با مستان چنين است، پس با دوستان چگونه خواهد بود؟!»

همين حادثه ي عجيب آن چنان موجب عبرت و تحول آن جوان گرديد که همان دم برخاست و در رود نيل غسل توبه کرد و سر به بيابان گذاشت و به تهذيب نفس و پاکسازي روح و روان خود پرداخت و در طريق کوي الهي گام هاي استوار برداشت و در اين راستا به مقامي رسيد که هر بيماري با دميدن او شفا مي يافت، که گفته اند:« هر که را لطف الهي بنوازد، براي ارشاد و هدايت او چنين لطف ها سازد.»

فعاليت شماره 2 : ضرب المثل
عنوان : توبه گرگ مرگ است

يك نفر كه به كار زشتي عادت كرده و دست‌بردار نيست و مردم هم از آن آگاهند اگر يك زماني اظهار ندامت كند ، مردم باور نمي‌كنند و اين مثل را مي‌گويند.

گرگ پيري بود كه در دوران زندگيش حيوانات و جانوران و پرندگان زيادي را خورده بود و به ديگران هم زيان فراوان رسانده بود. روزي تصميم گرفت براي اينكه خداوند از اعمال گذشته‌اش چشم‌پوشي كند و او را ببخشد به حج برود و توبه كند.
به قصد حج راه افتاد، در راه گرسنه شد، به اطرافش نگاه كرد استري را ديد كه در مرغزاري مي‌چريد، پيش استر رفت و گفت: «مي‌خواهم به حج برم و توبه كنم، اما حالا خيلي گرسنه‌ام ازت‌ مي‌خواهم كه در اين ثواب با من شريك شوي!»

استر گفت: «از دست من چه كاري برمي آيد؟»

گرگ گفت : « اگه خودت را قرباني اين راه بكني من هم مي‌توانم از گوشت تو سير شوم و از گرسنگي نجات پيدا كنم، هم ديگران از گوشت تو مي‌خورند و سير مي‌شوند و اين كار ثواب زيادي دارد و خداوند هم گناهت را مي‌بخشد».

فعاليت شماره 3 : شعر

عنوان شعر 1 : غرق عصيانم

سرا پا غرق عصيانم خدايا

ز من بگذر پشيمانم خدايا

همى دانم كه غفّار الذّنوبى

ببخشا جرم و عصيانم خدايا

ندانستم اگر كردم خطايى

كه من آن عبد نادانم خدايا

اگر بخشى گناه بنده خويش

خجل زان لطف و احسانم خدايا

يقين دارم كه ستّارالعيوبى

بپوشان عيب و نقصانم خدايا

گنه كارم من و بخشنده اى تو

به درگاه تو گريانم خدايا

ز من بگذر بحقّ شاه مردان

كه عبد شاه مردانم خدايا

عنوان شعر 2 : سيه روز

سيه روزم خطا كارم خدايا

گنه كارم جفا كارم خدايا

خدايا عفو كن اين بنده ات را

ببخش اين بنده شرمنده ات را

اگر كه جرم من كوه گناه است

به پيش عفو تو كمتر ز كاه است

خداوندا به حق هشت و چارت

مشو راضى بسوزم من به نارت

من سرگشته محزون و نالان

ز تو خواهم تو را اى حىّ سبحان

دلى مى خواهم از تو زار و خسته

كه جاى توست در قلب شكسته

عنوان شعر 3 : لطف

یارب اگر ز کرده‌ی ما پرده واکنی

ما را به خجلت ابدی مبتلا کنی

ابلیس‌وار جامه‌ي طغیان به بر کند

گر یک نفس به خویش کسی را رها کنی

هر کس به جان خویش جفا بیشتر کند

بر وی تو بیشتر ز ترحم وفا کنی

روزی دهی به مردم بیگانه صدهزار

کز صدهزار یک نفری آشنا کنی

از فعل خویش  عارف و عامی کنند شرم

روزی که دستگاه عدالت به پا کنی

کس را مجال چون و چرا در بر تو نیست

با بندگان هر آنچه نمایی به جا کنی

گر گبر رو کند به برت بهر التجا

هر دم ز مهر، حاجت او را روا کنی

هر کس به هر لباس که با عجز و التماس

در حضرت تو رو کند او را رضا کنی

چندین هزار مجرم و عاصی و روسیاه

دریک نفس ز آتش دوزخ رها کنی

یارب تو قبله‌گاه امیدی و چون کنم ؟

گر دست ما ز دامن لطفت جدا کنی

باشد امید ما به درت ز آنکه جمله را

از دوستان درگه آل عبا کنی

صامت بروجردی

 

 

فعاليت شماره 4 : جمع آوري احاديث

حضرت محمد (ص) :

-         هر كس چيزى از حقّ برادر مسلمان خود را نگه دارد [و به او ندهد]، خداوند، بركت روزى را بر او حرام مى‏كند، مگر آن كه توبه كند [و جبران نمايد].

-         توبه زيباست، ولى از جوان زيباتر .

-         نشانه توبه كننده چهار است: عمل خالصانه براى خدا ، رها كردن باطل ، پايبندى به حق و حريص بودن بر كار خير.

-         يا على هرگاه عالِم با تقوا و توبه كار نباشد، موعظه اش از دل مردم مى لغزد هم چنانكه قطره آب از روى تخم شتر مرغ و سنگ صاف مى لغزد.

-         هر كس رحم نكند به او رحم نشود، هر كس نبخشد بخشيده نشود و هر كس پوزش را نپذيرد، خداوند پوزش و توبه او را نخواهد پذيرفت.

-         نابودى جوانانتان را آرزو نكنيد ، گرچه بدى‏هاى بسيار در آنان باشد، زيرا آنان با آن بدى‏ها چند دسته‏اند : يا توبه مى‏كنند و خداوند هم توبه آنان را مى‏پذيرد و يا اين‏كه آفت‏ها ، آنان را از پاى درمى آورد و يا با دشمنى مى‏جنگند، يا آتش‏سوزى را، خاموش مى‏نمايند و يا سيلى را سد مى‏كنند.

-         خداوند از آدم بد اخلاق توبه نمى‏پذيرد. عرض شد: اى رسول خدا، چرا؟ فرمودند: چون هرگاه از گناهى توبه كند در ورطه گناهى بدتر از آن كه توبه كرده است مى‏افتد.

-         عدالت نيكو است اما از دولتمردان نيكوتر ، سخاوت نيكو است اما از ثروتمندان نيكوتر ؛ تقوا نيكو است اما از علما نيكوتر ؛ صبر نيكو است اما از فقرا نيكوتر ، توبه نيكو است اما از جوانان نيكوتر و حيا نيكو است اما از زنان نيكوتر.

حضرت علي (ع) :

-         مؤمن بازگشت كننده به خدا، آمرزش خواه و توبه كننده است و منافق نيرنگ باز، زيان بار و شكّاك.

-         گناه نکردن آسان تر از طلب توبه است.

-         قصد ما این است که نمیریم تا توبه کنیم، ولی توبه نمی کنیم تا اینکه می میریم .

امام باقر(ع) :

پشیمانی از گناه برای توبه کافی است.

 

فعاليت شماره 5 : نصوح را بشناسيم

عنوان : داستان عبرت انگیز توبه نصــوح

نصوح مردى بود شبيه زنها ، صورتش مو نداشت و پستانهايى برجسته چون پستان زنها داشت و در حمام زنانه كار مى كرد و كسى از وضع او خبر نداشت و آوازه تميزكارى و زرنگى او به گوش همه رسيده و زنان و دختران و رجال دولت و اعيان و اشراف دوست داشتند كه وى آنها را دلاكى كند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در كاخ شاه صحبت از او به ميان آمد.

دختر شاه مايل شد كه به حمام آمده و كار نصوح را ببيند. نصوح جهت پذيرايى و خدمتگزارى اعلام آمادگى نمود ، سپس دختر شاه با چند تن از خواص نديمانش به اتفاق نصوح به حمام آمده و مشغول استحمام شد .

از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از اين حادثه دختر پادشاه در غضب شده و به دو تن از خواصش دستور داد كه همه كارگران را تفتيش كنند تا شايد آن گوهر ارزنده پيدا شود  .

طبق اين دستور مأمورين ، كارگران را يكى بعد از ديگرى مورد بازديد خود قرار دادند، همين كه نوبت به نصوح رسيد با اينكه آن بيچاره هيچگونه خبرى از آن نداشت ، ولى از ترس رسوايى ، حاضر نشد كه وى را تفتيش ‍ كنند، لذا به هر طرفى كه مى رفتند تا دستگيرش كنند، او به طرف ديگر فرار مى كرد و اين عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقويت مى كرد و لذا مأمورين براى دستگيرى او بيشتر سعى مى كردند. نصوح هم تنها راه نجات را در اين ديد كه خود را در ميان خزينه حمام پنهان كند، ناچار به داخل خزينه رفته و همين كه ديد مأمورين براى گرفتن او به خزينه آمدند و ديگر كارش از كار گذشته و الان است كه رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه كرد و از خدا خواست كه از اين غم و رسوايى نجاتش دهد . به مجرد اين كه نصوح توبه كرد، ناگهان از بيرون حمام آوازى بلند شد كه دست از اين بيچاره برداريد كه گوهر پيدا شد . پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شكر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص ‍ شد و به خانه خود رفت .

هر مقــــدار مالى كه از راه گناه تحصيـــل كرده بود در راه خدا به فقــرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند ، ديگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به كسى اظهار كند، ناچار از شهر خارج و در كوهى كه در چند فرسخى آن شهر بود، سكونت اختيار نمود و به عبادت خدا مشغول گرديد . اتفاقاً شبى در خواب ديد كسى به او مى گويد : « اى نصـــوح ! چگونه توبه كرده اى و حال آنكه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئيده شده است ؟ تو بايد چنان توبه كنى كه گوشتهاى حرام از بدنت بريزد . »

همين كه از خواب بيدار شد با خودش قرار گذاشت كه سنگهاى گران وزن را حمل كند و به اين ترتيب گوشتهاى حرام تنش را آب كند  . نصوح اين برنامه را مرتب عمل مى كرد تا در يكى از روزها همانطورى كه مشغول به كار بود، چشمش به ميشى افتاد كه در آن كوه چرا مي كرد. از اين امر به فكر فرو رفت كه اين ميش از كجا آمده و از كيست ؟ تا عاقبت با خود انديشيد كه اين ميش قطعاً از شبانى فرار كرده و به اينجا آمده است ، بايستى من از آن نگهدارى كنم تا صاحبش پيدا شود و به او تسليمش نمايم . لذا آن ميش را گرفت و نگهدارى نمود و از همان علـــوفه و گياهان كه خود مى خورد ، به آن حيــوان نيز مى داد و مواظبت مى كرد كه گرسنه نماند.

خلاصه ميش زاد و ولد كرد و نصوح از شير و عوائد ديگر آن بهره مند مى شد تا سرانجام كاروانى كه راه را گم كرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاكت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همين كه نصوح را ديدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شير مى داد به طورى كه همگى سير شده و راه شهر را از او پرسيدند. وى راهى نزديك را به آنها نشان داده و آنها موقع حركت هر كدام به نصوح احسانى كردند و او در آنجا قلعه اى بنا كرده و چاه آبى حفر نمود و كم كم در آنجا منازلى ساخته و شهركى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و رحل اقامت افكندند و نصوح بر آنها به عدل و داد حكومت نموده و مردمى كه در آن محل سكونت اختيار كردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگريستند.

رفته رفته ، آوازه خوبى و حسن تدبير او به گوش پادشاه آن عصر رسيد كه پدر آن دختر بود . از شنيدن اين خبر مشتاق ديدار او شده ، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت كنند. همين كه دعوت شاه به نصوح رسيد، نپذيرفت و گفت : من كارى و نيازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست . مأمورين چون اين سخن را به شاه رساندند، بسيار تعجب كرد و اظهار داشت حال كه او براى آمدن نزد ما حاضر نيست ما مى رويم كه او را و شهرك نوبنياد او را ببينيم  .

پس با خواص درباريانش به سوى محل نصوح حركت كرد، همين كه به آن محل رسيد به عزرائيل امر شد كه جان پادشاه را بگيرد، پس پادشاه در آنجا سكته كرد و نصوح چون خبردار شد كه شاه براى ملاقات و ديدار او آمده بود ، در مراسم تشييع او شركت و آنجا ماند تا او را به خاك سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت ، اركان دولت مصلحت ديدند كه نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. چنان كردند و نصوح چون به پادشاهى رسيد، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملكتش گسترانيده و بعد با همان دختر پادشاه كه ذكرش رفت ، ازدواج كرد و چون شب زفاف و عروسى رسيد، در بارگاهش ‍ نشسته بود كه ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل ، ميش من گم شده بود و اكنون آن را نزد تو يافته ام ، مالم را به من رد كن  .

نصوح گفت : چنين است . دستور داد تا ميش را به او رد كنند .

گفت:چون ميش مرا نگهبانى كرده اى هرچه از منافع آن استفاده كرده اى، بر تو حلال ولى بايدآنچه مانده بامن نصف كنى .
گفت : درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غير منفول را با او نصف كنند.

آن شخص گفت : بدان اى نصوح ، نه من شبانم و نه آن ميش است بلكه ما دو فرشته براى آزمايش تو آمده ايم . تمام اين ملك و نعمت اجر توبه راستين و صادقانه ات بود كه بر تو حلال و گوارا باد ، و از نظر غايب شدند .

در خاتمه اين بحث نيز به روايتى از امام جعفر صادق (ع) اشاره مى شود كه به اهميت و اثرات توبه نصوح تأكيد دارد . معاويه بن وهب گويد ، شنيدم حضرت صادق (ع) مى فرمود :

چون بنده ، توبه نصوح كند، خداوند او را دوست دارد و در دنيا و آخرت بر او پرده پوشى كند.

من عرض كردم : چگونه بر او پرده پوشى كند؟

حضرت فرمود : هر چه از گناهان كه دو فرشته موكل بر او نوشته اند، از يادشان ببرد و به جوارح و اعضاى بدن او وحى فرمايد كه گناهان او را پنهان كنيد و به قطعه هاى زمين كه در آنجاها گناه كرده وحى فرمايد كه پنهان داريد، آنچه گناهان كه بر روى تو كرده است . پس ديدار كند خدا را هنگام ملاقات او و چيزى كه به ضرر او بر گناهانش گواهى دهد، نيست  .

خواهد شد. »

فعاليت شماره 6 : حکایت های بیدار کننده درباره توبه

عنوان حكايت : توبه بشر حافي

در منهاج الکرامه می نویسد که بُشر حافی به دست موسی بن جعفر (ع) توبه نمود ، روزی آن حضرت در بغداد از کنار منزل بُشر عبور می کرد صدای ساز و نواز از داخل منزل به گوش می رسید ، در این موقع کنیز بُشر برای ریختن خاکروبه از خانه خارج شد ، آن جناب فرمود : کنیز ، صاحب این خانه بنده است یا آزاد ؟

جواب داد : حر و آزاد است .

موسی بن جعفر (ع) فرمود : راست می گويی اگر بنده می بود از مولای خود ترس داشت .

کنیز وارد منزل شد بُشر بر سر سفره شراب نشسته بود علت تاخیر کردن او را پرسید . جواب داد : شخصی رد می شد از من سوال کرد ، صاحب این خانه عبد است یا آزاد ، پاسخ دادم آزاد است ، گفت آری اگر بنده بود از آقای خود می ترسید .

این سخن چنان در قلب بُشر تاثیر کرد که سر از پا نشناخت با پای برهنه از منزل خارج شده خود را به موسی ابن جعفر (ع) رسانید ، به دست آن حضرت توبه کرد و از گذشته خود پوزش خواسته با چشم گریان بازگشت .

از آن روز اعمال زشت خود را ترک کرد و از جمله زُهاد به شمار رفت .

گویند چون با پای برهنه از پی موسی ابن جعفر (ع) دوید با این حال توبه کرد او را حافی ( پابرهنه ) لقب دادند. 
عنوان حكايت : توبه راهزن

فضیل ابن عیاض در ابتدای زندگی خود یکی از راهزنان مشهور در نواحی سرخس و ابیورد بود ، مدتی از عمر خود را به این کار گذرانیده و در سرقت شهرتی یافت ، کم کم در قلبش عشق و محبت دختری پیدا شد ، شبی خیال داشت خود را به آن دختر برساند ، از دیواری که فاصله بین او و معشوقه اش بود بالا می رفت در این هنگام صدای شخصی را شنید که آیه ای از قرآن را تلاوت می کرد : ( آیا آن هنگام نرسیده است که مومنین خشوع پیدا نمایند و در مقابل ذکر خدا قلب هایشان خاضع شود ) .

فُضیل از نیمه راه دیوار فرود آمد این آیه چنان در قلب او اثر گذاشت که زندگیش را دگرگون کرد ، با کمال اخلاص و صفای دل و از صمــیم قلب به سوی خدا بازگشت ، آن شب را پناه به خـــرابه ای برد در همان خرابه عده ای نشسته با هم صحبت می کردند آنها مسافرینی بودند که در آن خرابه بار انداخته و اکنون در فکر کوچ و حرکت بودند با یکدیگر می گفتند از شر فُضیل چگونه خلاص شویم قطعا در این موقع شب بر سر راه ما کمین کرده تا دستبردی بزند .

از شنیدن گفتگوی کاروانیان فضیل بیشتر متاثر شد که چقدر من بدبختم پیوسته خاطر آسوده خانواده هایی را به تشویش انداخته آنها را از طرف خود نگران می کنم ، از جای حرکت کرد خود را به کاروانیان معرفی نمود و گفت : آسوده باشید دیگر کاروانی از دست من ناراحت نخواهد شد. 

 

 

فعاليت شماره 7 : نمونه ای از توبه واقعی

ابوبصیر گفت : مرا همسایه ای بود از معاونین و همکاران سلطان جور ، ثروت زیادی به دست آورده بود.چند کنیز آوازه خوان و مطرب داشت و پیوسته مجلسی از هواپرستان تشکیل می داد به لهو و لعب و عیش و طرب می گذرانید کنیزان آواز می خواندند و آنها شراب می خوردند ، چون مجاور با من بود همیشه به واسطه شنیدن آن منکرات از دست او ناراحتی داشتم چند مرتبه گوشزدش کردم ولی نپذیرفت ، آن قدر اصرار و مبالغه نمودم تا روزی گفت : من مردی مبتلا و اسیر شیطانم اما تو گرفتار شیطان و هوای نفس نیستی ، اگر وضع مرا به صاحب خود حضرت صادق (ع) بگویی شاید خداوند مرا از پیروی نفس به واسطه تو نجات دهد .

ابوبصیر گفت : سخن آن مرد بر دلم نشست ، صبر کردم تا زمانی که خدمت حضرت صادق (ع) رسیدم داستان همسایه ام را به آن جناب عرض کردم فرمود : وقتی به کوفه برگشتی او به دیدن تو می آید بگو جعفر بن محمد (ع) می گوید آنچه از کارهای زشت می کنی ترک کن برایت بهشت را ضمانت می کنم .

به کوفه برگشتم مردم به دیدنم آمدند او نیز با آنها بود همین که خواست حرکت کند نگاهش داشتم وقتی اتاق خلوت شد ،

گفتم : وضع تو را برای حضرت صادق (ع) شرح دادم ، فرمود او را سلام برسان و بگو آن حال را ترک کند تا برایش بهشت را ضمانت کنم .

گریه اش گرفت و گفت : تو را به خدا قسم جعفر بن محمد (ع) این حرف را به تو فرمود ؟

سوگند یاد کردم  : آری .

گفت : همین مرا بس است .

از منزل خارج شد ، پس از چند روز که گذشت از پی من فرستاد ، وقتی پیش او رفتم دیدم پشت درب ایستاده برهنه است گفت : هرچه در خانه مال داشتم در محلــش صرف کردم و چیزی باقی نگذاشتم اینک می بینی از برهنگی پشت درب ایستاده ام .

من به دوستان خود مراجعه کردم مقداری که تامین لباسش را بکند تهیه نموده برایش آوردم .

باز پس از چند روز دیگر پیغام داد مریض شده ام بیا تو را ببینم در مدت مریضیش مرتب از او خبر می گرفتم و با داروهایی به معالجه او مشغول بودم ، بالاخره به حال احتضار رسید در کنار بسترش نشسته بودم و او در حال مرگ بود در این موقع بیهوش شد وقتی به هوش آمد ( در حالی که لبخندی بر لبانش آشکار بود ) گفت : ابابصیر ، صاحبت حضرت صادق (ع) به وعده خود وفا کرد .

این به گفت و دیده از جهان بربست . در همان سال وقتی به حج رفتم در مدینه خدمت حضرت صادق (ع) رسیدم درب منزل اجازه ورود خواستم ، همین که وارد شدم هنوز یک پایم در خارج و یکی داخل منزل بود که حضرت فرمود ابابصیر ! ما به وعده خود نسبت به همسایه ات وفا کردیم .

فعاليت شماره 8 : توبه انسان از نظر شیطان

از وهب نقل شده که روزی شیطان برای حضرت یحیی (ع) آشکار شد ، اظهار داشت : می خواهم تو را نصیحت کنم .

یحیی گفت : من به نصیحت تو تمایل ندارم ، ولی از وضع و طبقات مردم مرا اطلاعی بده .

شیطان گفت : بنی آدم از نظر ما به سه دسته تقسیم می شوند :

1-     عده ای که مانند شما معصومند ، چون از آنها مایوسیم از دستشان راحتیم می دانیم نیرنگ و حیله های ما در آنها تاثیر نمی کند .

2-     دسته ای هم برعکس در پیش ما شبیه توپی هستند که در دست بچه های شما است ، به هر طرف بخواهیم آنها را می بریم کاملا در اختیار ما هستند .

3-     طایفه ســوم رنج و ناراحتی برای ما از هر دو دسته قبل بیشتر دارند یکی از ایشان را در نظر می گیریم جدیت زیاد می کنیم تا او را فریب دهیم ، همین که فریب خورد و قدمی به میل ما برداشت یک مرتبه متذکر می شود و از کرده خود پشیمان می گردد ، روی به توبه و استغفار می آورد ، هرچه رنج برای او کشیده ایم از بین می برد باز برای مرتبه دوم در صدد اغواء و گمراهیش بر می آییم این بار نیز پس از موفقیت که به گناه او را می کشیم فورا متوجه شده توبه می کند نه از او مایوسیم و نه می توانیم مراد خود را از چنین شخصی بگیریم پیوسته برای اغواء این دسته در رنجیم.  

فعاليت شماره 9 : روايت

عنوان روايت : تاخیر در توبه نکنید

پیغمبر اکرم (ص) فرمود : مرد مومن تصمیم می گیرد عمل نیکی انجام دهد ، اگر انجام نداد به همین تصمیم و نیت که داشت خدا او را یک حسنه پاداش می دهد اگر انجــام داد ده برابر در نامه عملــش نوشـته می شود و اما شخصی تصمیم گناهی را می گیرد ، چنانچه آن عمل از او سر نزد به واسطه تصمیم و نیت درباره اش گناهی ثبت نمی شود ، اگر نیت را به مرحله عمل رساند و آن گناه را انجام داد ، باز هفت ساعت او را مهلت می دهند ، ملکی که در طرف راست و متصدی کارهای نیک است به آن ملکی که در طرف چپ و مامور نوشتن اعمال زشت است می گوید : ثبت نکن شاید کار نیکی انجام دهد که این عمل زشت را بر طرف نماید ، زیرا خداوند می فرماید ( ان الحسنات یذهبن السیئات ) کارهای نیک گناهان را می زداید و یا ممکن است استغفار کند ، اگر در مدت این هفت ساعت گفت ( استغفرا... الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهادة العزیز الحکیم الغفور الرحیم ذاالجلال و الاکرام ) آن گناهی که انجام داده بود در نامه عملش ثبت نمی شود هرگاه هفت ساعت گذشت نه کار نیکی انجام داد و نه استغفار نمود همان ملک دست راست به ملک نویسنده گناه می گوید ( اکتب علی الشقی المحروم ) بنویس این گناه را در نامه عمل این بدبخت محروم. 

فعاليت شماره 10 : زنگ تفريح

مسابقه

1-     كدام سوره قرآن بسم ا... الرحمن الرحيم ندارد ؟                 جواب : تــــــــوبــــه

2-     كدام سوره قرآن 2 بسم ا... الرحمن الرحيم دارد ؟                جواب : نــــــمــل

چيستان

حيواني است موذي      سر تا پا طلا دوزي

گر با تو كند بازي     صد ناله براندازي

جواب : زنبور


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


. خدایا خارج کن مرا از تاریکی های فکر ،وروشنی ببخش دلم را به الطاف بی کرانت . ای بی نهایت مهربان .
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان من و شاگردان کلاسم و آدرس panjom-a-1391.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 275
بازدید ماه : 271
بازدید کل : 2959
تعداد مطالب : 156
تعداد نظرات : 44
تعداد آنلاین : 1